سيره عملي اهلبيت عليهم السلام: حضرت امام حسن عليه السلام

مشخصات كتاب

سرشناسه : ارفع، کاظم، - 1323

عنوان و نام پديدآور : حضرت امام حسن علیه السلام/ تالیف کاظم ارفع.

وضعيت ويراست : [ویرایست 2 ]

مشخصات نشر : تهران: فیض کاشانی، 1379.

مشخصات ظاهری : 43ص.

فروست : سیره عملی اهل بیت علیهم السلام: 4.

شابک : 964-403-018-41500ریال ؛ 1500 ریال: چاپ دوم 964-403-018-4: ؛ 2000 ریال ( چاپ سوم )

يادداشت : چاپ قبلی: ص 58 :1370

يادداشت : بالای عنوان: سیره عملی اهل بیت(ع).

يادداشت : چاپ سوم: 1382.

يادداشت : چاپ دوم: 1381.

یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر : سیره عملی اهل بیت(ع)

موضوع : حسن بن علی(ع)، امام دوم، ق 50 - 3

رده بندی کنگره : BP40/الف 4الف 8 1379

رده بندی دیویی : 297/952

شماره کتابشناسی ملی : م 79-16447

ص: 1

اشاره

ص : 2

ص : 3

ص : 4

چگونگي ولادت

اشاره

ص : 5

امام حسن عليه السلام شب سه شنبه پانزدهم رمضان سال سوم هجرت در شهر مدينه متولد شد. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به خانه اميرالمؤمنين عليه السلام آمد تا ولادت سبط اكبر را به علي و فاطمه عليهماالسلام تبريك گويد قبل از ورود پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم حضرت فاطمه عليهماالسلام به حضرت علي عليه السلام گفت كه نامي براي فرزندمان انتخاب كن، فرمود: من در نامگذاري از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم سبقت نمي گيرم. وقتي پيامبر بر آنها وارد شد و تولد آن بزرگوار را تبريك و تهنيت گفت، حضرت امير عليه السلام از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم خواست كه نامي براي او انتخاب كند، پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم نيز فرمود: من در نامگذاري اين مولود از خدا سبقت نمي گيرم. در اين هنگام جبرئيل به محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شرفياب شد و عرض كرد كه خداوند تبارك و تعالي ضمن سلام و تبريك نام اين مولود را حسن نهاد(1).

روايت شده كه چهره مباركش سرخ و سفيد بود، ديده هايش گشاده و بسيار سياه بود، موهايش مجعد و بنابر نقل پدر بزرگوارش امير المومنين عليه السلام از نظر شكل و شمايل شباهت زيادي به رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم داشت.


1- بحار ، ج43، ص 238.

ص : 6

روز هفتم ولادتش جبرئيل براي تهنيت به محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم نازل شد و درخواست نمود كه نام او را انتخاب نمايند و برايش عقيقه كنند و در همان روزها بود كه «اذن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم في اذن الحسن بن علي» رسول صلي الله عليه و آله و سلم در گوش امام حسن عليه السلام اذان گفت(1).

در اينجا لازم مي دانم توجه خوانندگان گرامي را به اين سه موضوع مهم كه بايد در نخستين روزهاي تولد انجام گيرد جلب نمايم.

نام گذاري

همان طور كه در كتاب فاطمه عليهماالسلام أسوه ي زنان كه قبلا به چاپ رسيده و اشاره رفت، مسأله ي نام براي فرزندان جزء حقوق اوليه فرزندان است.

امير المومنين علي عليه السلام مي فرمود:

«حق الولد علي الوالد أن يحسن اسمه».(2)

از حقوق فرزند اين است كه پدر اسم خوب برايش انتخاب كند.

گفتن اذان و اقامه بر گوش راست و چپ فرزند

حتما عنايت داريد كه بچه از همان ساعات اول تولد دستگاه گيرندگي و فراگيريش فعالانه كار مي كند و دقيقا حركات و رفتار اطرافيان در سعادت و شقاوت آينده او نقش دارد. بنابراين نداي ملكوتي أذان و اقامه به گوش نو رسيده كه نداي توحيد و نبوت و امامت است در اعماق جانش اثر مي گذارد و فطرت خام و پاكيزه اش را شكوفا مي سازد.

مسأله عقيقه


1- احقاق الحق، ج 11 ، ص 6
2- نهج البلاغه، ص 1264، فيض الاسلام

ص : 7

اين هم يك نوع بيمه عمر براي نوزاد است. امام صادق عليه السلام درباره اهميت آن در پاسخ شخصي كه گفت نمي دانم پدرم براي من عقيقه كرده يا نه فرمود: عقيقه بكن و او هم در سنين پيري براي خود عقيقه كرد.

عقيقه كه در حكم يك صدقه مستحب، بحساب مي آيد كشتن يك گوسفند و تقسيم آن بين فقرا و مستمندان است و البته بهتر آن است كه اولياء نوزاد از آن نخورند.

ديگر باره امام صادق عليه السلام فرمود: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم با دست مبارك خود براي امام حسن عليه السلام عقيقه كرد و در آن هنگام گفت:

«بسم الله عقيقه عن الحسن و قال اللهم عظمها و بعظمه و لحمها بلحمه، و دمها بدمه و شعرها بشعره اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله».(1)

به نام خدا عقيقه اي است براي حسن عليه السلام سپس فرمود: استخوان آن را به استخوان او، گوشتش به گوشت بدن او و خونش نثار خون او و مويش به موي او؛ پروردگارا اين عقيقه را سپري براي محمد و آلش قرار بده.

قبل از ولادت امام حسن مجتبي عليه السلام زني به نام ام الفضل به خدمت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عرض كرد:

«رايت كان عضوا من أعضائك في بيتي قال خيرا رأيت تلد فاطمة غلاما فترضعيه بلبن قثم فولدت الحسن فأرضعيه بلبن قثم».(2)

در خواب ديدم كه عضوي از اعضاء شما در خانه من است. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خواب خوبي ديده اي به همين زودي فاطمه عليهماالسلام پسري بدنيا خواهد آورد و تو او را شير فراوان


1- بحار، ج 43، ص 257.
2- اسدالغابة، ج 2 ، ص 10.

ص : 8

خواهي داد امام حسن عليه السلام متولد شد و ام الفضل او را شير كافي داد.

علاقه شديد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم به آن حضرت عليه السلام

امام حسن عليه السلام مورد علاقه ي شديد و لطف و مرحمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بوده به همين جهت به كرات مي گفت:

«اللهم اني احب حسنا فاحبه و احب الله من يحبه».(1)

خداوندا من حسن را دوست مي دارم تو هم او را دوست بدار و هر كه حسنم را دوست بدارد خداوند او را دوست مي دارد.

اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي فرمايد: رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم بر ما وارد شد، دست حسنم را گرفت و او را به سينه خويش چسبانيد و فرمود:

«بأبي انت و امي من أحبني فليحب هذا» (2).

پدرم و مادرم فداي تو باد هر كه مرا دوست دارد پس اين (حسنم) را نيز دوست بدارد.

و هم او درباره امام حسن عليه السلام فرمود:

«ابني و ثمره فؤادي من آذي هذا فقد آذاني و من آذاني فقد آذي الله».(3)

(حسن) فرزند و ميوه دل من است هر كس او را بيازارد مرا آزرده و هر كه مرا بيازارد خدا را آزرده است.

در مجلسي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، امام حسن عليه السلام را در آغوش گرفته و او را مي بوسيد و مي بوييد. مردي از انصار كه در آنجا حاضر بود گفت: من فرزند


1- كنزالعمال ج 16، ص 262- ج 5 ص 102
2- كنزالعمال ، ج 16، ص 262- ج 5، ص 102.
3- احقاق الحق ج 11، ص 63.

ص : 9

پسري دار م، تا امروز كه به سن بلوغ رسيده هيچوقت او را نبوسيده ام. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خواهي ديد كه خداوند لباس رحمت را بر قامت تو نخواهد پوشاند.(1)

زيد بن أرقم مي گويد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در مسجد مشغول خطابه و سخن گفتن بود كه امام حسن عليه السلام در حاليكه طفل و صغير بود و لباس بلندي به تن داشت وارد مسجد شد و در برابر چشم پيامبر به زمين افتاد. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم خطبه را قطع كرد و با سرعت از منبر پايين آمد، مردم امام حسن عليه السلام را از روي زمين بلند كردند و به دست مبارك پيامبر دادند. رسول الله او را بر دوش خود گذاشت و نوازش كرد و دوباره به منبر رفت و ادامه سخن داد..(2)

حوادث دوران كودكي

يك روز پدر بزرگوارش امير المومنين عليه السلام در حاليكه امام حسن عليه السلام طفل بود فرمود: پسرم آيا نمي خواهي براي پدرت سخنراني كني؟ عرض كرد:

«اني أستحيي أن أخطب و انا أراك»

من خجالت مي كشم در محضر شما صحبت كنم

امير المومنين عليه السلام از مجلس خارج شد ولي در مكاني نشست كه امام حسن او را نبيند اما صداي فرزند دلبندش را بشنود. آنگاه حسن بن علي عليه السلام از جا برخاست و در ميان مردم سخن گفت: سخني كامل، بليغ و فصيح، «فلما انصرف جعل علي يقول:

ذريه بعضها من بعض والله سميع عليم» . پس از پايان خطبه علي عليه السلام اشاره به آيه 34 سوره آل عمران كرد كه «خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و


1- احقاق الحق ج 11، ص 47.
2- شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 4 ، ص 10

ص : 10

عمران را از ميان مردم جهان برگزيد، نسل ابراهيم و عمران بعض آن بعض ديگر است و خدا شنوا و داناست.»

رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم با وجود كمي سن و خردسالي امام حسن عليه السلام در پيمان ثقيف آن حضرت را گواه و شاهد قرار داد و در داستان شگفت انگيز و پر هيجان مباهله كه روز بيست و چهارم ذي الحجة اتفاق افتاد امام حسن و امام حسين و حضرت علي و فاطمه عليهماالسلام را بنابر حكم قطعي پروردگار همراه خويش برد.

«فمن حاجك فيه من بعد جاءك من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبنائكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و أنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علي الكاذبين».(1)

و هر كه با وجود اين عمل سوي تو آمده كه با تو مجادله كند بگو بياييد پسران و زنان و نفوس خويش بخوانيم و تضرع كنيم آنگاه لعنت خدا را به دروغگويان كنيم.

از امام كاظم عليه السلام روايت شده كه هيچكس ادعا نكرده كه پيغمبر در مباهله با نصاري غير از علي ابن ابيطالب و فاطمه و حسن و حسين كسي ديگري (انتخاب كرده) باشد. پس تأويل أبنائنا حسن و حسين و تأويل نسائنا فاطمه و تأويل أنفسنا علي بن ابيطالب عليه السلام است.(2)

ابن عباس مي گويد: امام حسن و امام حسين عليهماالسلام بيمار شدند. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به عيادت آنها آمد و همچنين عده اي از بزرگان عرب. آنها گفتند يا اباالحسن براي شفاي فرزندانت نذر كن، حضرت علي عليه السلام به اتفاق فاطمه عليهماالسلام و فضه نذر كردند كه سه روز روزه بگيرند.

براي صرف افطار چيزي در خانه نداشتند به همين علت حضرت علي عليه السلام سه صاع جو از يك يهودي قرض گرفت و آنها را در اختيار


1- آل عمران، 61
2- صافي ، ص 92.

ص : 11

فاطمه عليهماالسلام گذارد. حضرت زهرا عليهماالسلام از آنها نان پخت. حضرت علي عليه السلام همينكه نماز مغرب را خواند و آماده براي صرف افطار گرديد، شخص مسكيني بر آنها وارد شد و از آنها خواست و سؤال كرد كه سيرش كنند، نان را در اختيار او گذاشتند در نتيجه چيزي نخوردند و با آب افطار كردند. روز دوم مقداري جو گرفتند و آرد كردند و نان پختند و در اختيار حضرت علي عليه السلام قرار دادند كه ناگهان يتيمي به درب خانه آمد و طلب طعام كرد. آنها نان را به او دادند و با آب افطار كردند. روز سوم نيز مثل روزهاي قبل نان را پختند، شخص اسيري به درب خانه آمد نان را به او دادند و با آب افطار كردند. روز چهارم كه نذر را انجام داده بودند حضرت علي عليه السلام به اتفاق امام حسن و امام حسين به محضر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم شرفياب شد. وقتي ضعف را در چهره ي فرزندان خود ديد گريه كرد و جبرئيل سوره هل اتي را نازل كرد.(1)

امام حسن عليه السلام طفل بود كه آيه ي تطهير در شأن او و جد و پدر و مادر و برادرش نازل شد. جابر بن عبدالله انصاري از قول حضرت زهرا عليهماالسلام نقل مي كند كه فرزندم حسن بر من وارد شد و بر من سلام كرد و گفت اي مادر سلام و درود بر تو و من جواب او را دادم گفتم سلام بر تو اي روشني ديده و ميوه ي دل من آنگاه امام حسن عليه السلام گفت اي مادر بوي خوشي نزد تو استشمام مي كنم، گويي بوي جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در زير كساء است. پس حضرت حسن عليه السلام در كنار پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم زير كساء قرار گرفت و بر آن حضرت سلام و درود فرستاد. رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: بر تو باد سلام اي فرزندم و اي صاحب حوض من و بدين ترتيب ساير پنج تن عليهماالسلام در زير كساء قرار گرفتند. جبرئيل فرود آمد و در جمع آنها حاضر شد و سلام و درود حضرت حق عزوجل را به پيامبر رساند و گفت خداوند وحي فرستاد براي


1- محمع البيان، ج 10، ص 405.

ص : 12

شما و فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا».(1)

به تحقيق خداوند اراده فرمود كه برطرف نمايد از شما اهل بيت پليدي را و پاك گرداند شما را پاك گرداني كامل.(2)

سيره عملي امام عليه السلام

اما صادق عليه السلام فرمود: كه امام حسن عليه السلام عابدترين مردمان زمان خويش بود و هم با فضيلت ترين بود و هر گاه به سفر حج مي رفت با پاي پياده و گاهي با پاي برهنه راه مي پيمود و چون به ياد مرگ و قبر و زنده شدن مردگان و گذشتن از صراط مي افتاد اشك مي ريخت و چون به ياد عرض اعمال به حق تعالي مي افتاد فرياد مي كشيد و مدهوش مي گشت.

«و كان اذا قام في صلاته تر تعد فرائصه بين يدي ربه عزوجل» .

و همينكه به نماز مي ايستاد بندهاي بدنش مي لرزيد به جهت آنكه خود را در مقابل پروردگار خويش مي ديد.(3)

امام رضا عليه السلام فرمود: كه امام حسن عليه السلام در موقع مرگ گريه مي كرد. عرض كردند شما چرا گريه مي كنيد در حاليكه جايگاه بلندي نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم داريد و بيست مرتبه پياده به سفر حج رفته ايد و تمامي اموال حتي كفشهايتان را سه مرتبه در راه خدا تقسيم كرده ايد؟ فرمود:

«انما أبكي لخصلتين: لهول المطلع و فراق الأحبه»

فرمود به دو چيز اشك مي ريزم يكي هول مطلع (يعني ايستادن در روز قيامت و گرفتاريهاي گوناگون پس از مرگ)


1- احزاب، 33
2- آيات الولاية، ص 293.
3- بحار ج43، ص 331.

ص : 13

و ديگر فراق و جدايي از دوستان.(1)

امام حسن عليه السلام در يكي از سفرها كه از مكه به مدينه بازمي گشت در بين راه پاهاي مباركش ورم نمود. همراهان عرض كردند يابن رسول الله اگر سوار شويد اين ورم برطرف مي شود و آسوده مي گرديد. فرمود: هرگز اين كا را نخواهم كرد و لي به اين منزل كه برسيم با مرد سياه چهره اي برخورد مي كنيم. او روغني دارد كه ورم پايم را برطرف مي نمايد.

در همان نقطه كه حضرت فرموده بود با مرد سياه چهره اي مقابل شدند. يكي از همراهان نزد او رفت و به فرمان امام مقداري ازآن روغن خريداري كرد پرسيد براي كه مي خواهي. جواب داد براي حسن بن علي عليه السلام. فورا خود را به حضرت رسانيد و عرض كرد كه من دوست و غلام شما هستم پول روغن را هرگز نخواهم گرفت، ولي هنگامي كه از خانه خارج شدم زنم در حال زايمان بود دعا بفرماييد خداوند به من فرزندي كامل عنايت فرمايد كه شما خانواده را دوست بدارد. امام حسن فرمود: به خانه برگرد كه چنين خواهد شد.(2)

روزي عربي بدشكل و بسيار زشت ميهمان حضرت شد و بر سر سفره نشست. از روي حرص و اشتهاي فراوان مشغول غذا خوردن شد از آنجا كه خوي امام و اين خانواده، كرم و لطف است آن جناب از غذا خوردن او خوشحال گشت و تبسم فرمود: در بين صرف غذا پرسيد اي عرب زن گرفته اي يا مجردي؟ عرض كرد زن دارم. فرمود چند فرزند داري؟ گفت هشت دختر دارم كه من از همه آنها زيباترم، اما آنها از من پر خورترند حضرت تبسم نمود او را ده هزار درهم بخشيد گفت: اين هم سهم تو و زوجه تو و هشت دخترت(3).


1- بحار ج43، ص 331.
2- بحار ج 43، ص6.
3- لطائف الطوائف، ص 139.

ص : 14

امام مجتبي عليه السلام از راهي سواره مي گذشت، مردي از اهل شام باآن حضرت مصادف شد و بدون مقدمه شروع به ناسزا گفتن نسبت به آن بزرگوار نمود، ولي امام عليه السلام هيچ عكس العملي نشان نداد تا اينكه آن مرد هر چه خواست گفت. آنگاه امام پيش رفته و با تبسم به او فرمود: اگر اجازه دهي ترا راضي مي كنم، چنانچه چيزي بخواهي به تو خواهم داد، اگر راه را گم كرده اي من نشانت دهم، اگر احتياج به باربر داري من اسباب و بار ترا به وسيله اي به منزل مي رسانم، اگر گرسنه اي ترا سير كنم، اگر احتياج به لباس داري ترا مي پوشانم، اگر فقيري بي نيازت كنم، اگر احتياج به لباس داري ترا مي پوشانم، اگر فقيري بي نيازت كنم، اگر فراري هستي ترا پناه مي دهم، هر آينه حاجتي داشته باشي بر مي آورم چنانچه اسباب و همسفران خود را به خانه ما بياوري برايت بهتر است زيرا ما اسباب پذيرايي كافي در اختيارت مي گذاريم.

مرد شامي از شنيدن اين سخنان گريه اش گرفت و گفت:

«أشهد انك خليفه الله في أرضه»

گواهي مي دهم كه تو خليفه خدا روي زميني

تو و پدرت ناپسندترين مردم در نزد من بوديد، اينك محبوبترين خلق در نظرم شديد، آنچه به همراه خويش در مسافرت آورده بود به خانه آن حضرت منتقل كرد، ميهمان ايشان شد تا موقعي كه از آن خارج گرديد و اعتقاد به ولايت حضرت پيدا كرد.(1)

مردي خدمت امام حسن عليه السلام شرفياب شد و عرض كرد اي فرزند اميرالمؤمنين ترا قسم مي دهم به حق آن خداوندي كه نعمت بسيار به شما كرامت فرموده به فرياد من برس و مرا از دشمن نجات بده، دشمني كه حرمت پيران را نگه ندارد و به كودكان و نوجوانان رحم نكند. امام عليه السلام در آن حال تكيه فرموده بود از جا برخاست و نشست فرمود: بگو دشمن تو


1- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 19.

ص : 15

كيست تا از او دادخواهي كنم؟ گفت دشمن من فقر و پريشاني است. امام چند لحظه سر بر زير افكند، سپس سر برداشت و خادم خويش را طلب نمود و فرمود آنچه مال و ثروت نزد تو موجود است حاضر كن. او پنج هزار درهم حاضر ساخت. فرمود: اينها را به اين مرد بده و بعد او را قسم داد كه هرگاه اين دشمن برتو رو آورد شكايتش را نزد من بياور تا دفع شرش بنمايم.

امام مجتبي عليه السلام در محلي به نام أبواء تنها مشغول نماز بود كه زني زيباروي وارد شد. هنگامي كه امام عليه السلام نماز را به پايان رسانيد فرمود:

آيا حاجتي داري؟ عرض كرد آري فرمود: حاجتت چيست؟ عرض كرد برخيز و از من كام بگير!!

«قال عليه السلام اليك عني لا تحرقني بالنار و نفسك»

فرمود: زود از من دور شو من و خودت را گرفتار آتش جهنم نكن.

او كه خواست اصرار ورزد امام عليه السلام مشغول گريه شد و فرمود واي بر تو از من دور شو آن قدر جانكاه مي گريست كه زن نيز به گريه افتاد. در اين بين ناگاه امام حسين عليه السلام وارد شد. ديد آن دو اشك مي ريزند. او نيز از گريه برادر به گريه افتاد عده اي از اصحاب وارد شدند آنها نيز از گريه حسنين به گريه افتادند. صداي ناله و اشك بلند بود كه زن فرصت را مناسب ديد و از كنار جمعيت بيرون رفت و بعد كم كم مردم متفرق شدند ولي امام حسين عليه السلام تا موقعي كه شخص امام حسن عليه السلام شرح ندادند از برادر پرسش نفرمود. تا اينكه دو بزرگوار يك شب در محلي آرميده بودند ناگاه امام حسن عليه السلام از خواب بيدار شد و شروع به گريه كرد امام حسين عليه السلام عرض كرد: چه خوابي ديدي؟ فرمود: تا زنده ام براي كسي نقل نكن سپس ادامه داد كه در عالم رؤيا يوسف عليه السلام را ديدم، در خواب نيز گريستم.

ص : 16

حضرت يوسف در ميان جمعيت مردم رو به من كرد و گفت: اي برادر كه پدر و مادرم فدايت باد چرا گريه مي كني. گفتم: ياد داستان تو و همسر عزيز مصر «زليخا» و گرفتاري هايت، زندان رفتن و غم فراق پدرت يعقوب افتادم و تعجب كردم كه اينهمه مشكلات را تحمل كردي به اين علت اشك ريختم.

يوسف گفت: اي حسن بن علي آيا از داستان خود با زن بدوي در محل أبواء تعجب نمي كني.(1)

امام مجتبي عليه السلام هر گاه وضو مي گرفت بندهاي بدنش مي لرزيد و رنگ مباركش زرد مي گشت سبب اين حال را از آن حضرت پرسيدند فرمود:

«حق علي كل من وقف بين يدي رب العرش أن يصفر لونه و ترتعد مفاصله» .

سزاوار است بر كسي كه مي خواهد نزد رب العرش به بندگي بايستد رنگش زرد گردد و بدنش بلرزد.

همين كه به مسجد مي رفت كه به درب مسجد مي رسيد سر را به سوي آسمان بلند مي كرد و مي گفت:

«الهي ضيفك ببابك يا محسن قد اتيك المسيئي فتجاوز عن قبيح ما عندي بجميل ما عندك يا كريم»

اي خداي من اين ميهمان توست كه به درگاه تو ايستاده، اي خداوند نيكوكار، به نزد تو آمده بنده ي تبهكار، پس درگذر از كارهاي زشت و ناستوده من به نيكي هاي خودت اي كريم.(2)

يك روز كنيزي از كنيزان امام عليه السلام دسته گلي خوشبوي به آن حضرت تقديم كرد امام عليه السلام در مقابل او را آزاد فرمود و چون پرسيدند چرا چنين


1- ابن شهر آشوب، ج 4، ص 14.
2- مناقب، ج4، ص 14

ص : 17

كردي؟ فرمود:

«ادبنا الله تعالي: فقال و اذا حييتم بتحية فحيوا بأحسن منها».(1)

خداوند ما را چنين تربيت كرده و اين آيه را تلاوت فرمود كه چون به شما هديه اي دادند، نيكوتر پاسخ گوييد و فرمود بهتر از آن دسته گل آزادي او بود.(2)

مروان حاكم مردي شرور و ستمگر بود و هيچگاه از آزار امام حسن عليه السلام دست برنداشت. در هنگام رحلت امام عليه السلام در تشييع شركت كرد. حضرت امام حسين عليه السلام فرمود: تو به هنگام حيات برادرم هر چه از دستت برآمد كردي. و اما اينك در تشيع او حاضر شده اي و مي گريي؟!

پاسخ داد: هر چه كردم، با كسي كردم كه برد باريش از اين كوه (اشاره به كوهي در مدينه كرد) بيشتر بود.

مردي گفت: امام حسن عليه السلام را ديدم كه غذا ميل مي فرمود و سگي در پيش روي او بود، هر وقت لقمه اي براي خود برمي داشت مثل آن را نيز براي آن سگ مي انداخت.

من عرض كردم اي پسر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آيا اجازه مي دهي كه اين سگ را از اينجا دور كنم فرمود:

«دعه اني لأستحيي من الله عزوجل أن يكون ذو روح ينظر في وجهي و أنا آكل ثم لا اطعمه» .

بگذار باشد چه من از خداوند عزوجل حيا مي كنم كه صاحب روحي روبروي من حاضر باشد و به من نگاه كند و من چيزي بخورم و به او نخورانم.(3)

يكي از غلامان آن حضرت جنايتي مرتكب شد كه


1- نساء، 85.
2- بحار ج 43، ص 343.
3- بحار ج 43،ص 352.

ص : 18

مستوجب مجازات بود، امام عليه السلام تصميم گرفت كه او را ادب كند.

غلام گفت:

«و العافين عن الناس»

فرمود: ترا عفو كردم و از تقصير تو گذشتم

غلام گفت: «والله يحب المحسنين»

فرمود:

«انت حر لوجه الله و لك ضعف ما كنت أعطيك»

ترا آزاد كردم و از براي تو مقرر نمودم دو برابر آنچه را كه به تو عطا مي كردم.(1)

گاهي بر در خانه زير اندازي براي آن حضرت مي انداختند و امام عليه السلام بر روي آن مي نشست، هر كس از آنجا عبور مي كرد. به جهت جلالت و عظمت آن بزرگوار مي ايستاد و عبور نمي كرد. تا اينكه راه كوچه از رفت و آمد مسدود مي شد. حضرت بناچار به خانه برمي گشت و مردم پراكنده مي شدند و همچنين در راه حج و سفر به مكه هر كس چشمش به جمال نوراني امام حسن عليه السلام مي افتاد از مركب پياده مي شد تا چهره زيبا و با جذبه امام مجتبي عليه السلام را زيارت كند.(2)

يك وقت امام حسن و امام حسين عليه السلام با پيرمردي روبرو شدند كه وضو را ناقص و باطل انجام مي داد، آن دو بزرگوار براي ارشاد و راهنمايي او با هم به نزاع پرداختند و هر كدام به ديگري گفتند كه تو وضويت درست نيست. پيرمرد نزديك آمد و گفت: آقا زاده ها با هم نزاع نكنيد هر كدام يك وضو بگيريد تا من بين شما قضاوت كنم. وقتي امامان عظيم الشأن وضو


1- بحار ج43، ص 352.
2- بحار ج 43، ص 338.

ص : 19

گرفتند گفتند:

أَيُّنَا يُحْسِنُ؟

قَالَ: كِلَاكُمَا تُحْسِنَانِ الْوُضُوءَ وَ لَكِنَّ هَذَا الشَّيْخَ الْجَاهِلَ هُوَ الَّذِي لَمْ يَكُنْ يُحْسِنُ

كدام ما درست وضو گرفتيم؟

پيرمرد گفت:

هر دو خوب وضو گرفتيد و لكن اين پيرمرد جاهل وضويش درست نبود و هم اكنون طريقه وضو گرفتن را از شما آموختم و به دست با بركت شما راهنمايي و ارشاد شدم.(1)

كلمات امام عليه السلام

«عجبت لمن يتفكر في مأكوله كيف لا يتفكر في معقوله فيجنب بطنه مايؤذيه و يودع صدره مايرديه» .

تعجب مي كنم از كساني كه در غذاي جسم خود فكر مي كنند ولي در امور معنوي و غذاي جان خويش تعقل نمي نمايند؛ شكم را از طعام مضر حفظ مي كنند ولي باك ندارند كه افكار پليدي در روان آنها وارد شد!

«كان الحسن بن علي عليه السلام اذا قام الي الصلوة لبس اجود ثيابه، فقيل له يابن رسول الله تلبس اجود ثيابك فقال ان الله جميل يحب الجمال فاتجمل لربي و هو يوقل خذوا زينتكم عند كل مسجد.»

امام مجتبي عليه السلام بهترين لباسهاي خود را در موقع نماز در برمي كرد، كساني از آن حضرت سبب اين كار را پرسش كردند، در جواب فرمود: خداوند جميل است و جمال و زيبايي را دوست دارد به اين جهت خود را در پيشگاه الهي زينت مي كنم، خداوند امر فرموده با زينت هاي خود در


1- مناقب، ج 3 ،ص 400.

ص : 20

مساجد حاضر شويد.

«يابن آدم انك لم تزل في هدم عمرك منذ سقطت من بطن امك فخذ مما في يدك لما بين يديك فان المؤمن يتزود و ان الكافر يتمتع» .

امام عليه السلام فرمود: اي فرزند آدم تو از روزي كه شكم مادر را ترك گفتي و قدم به زمين گذاردي پيوسته سرگرم نابود ساختن عمر خويش هستي. از فرصت زندگي استفاده كن و آنچه اكنون در دست داري براي منازلي كه در پيش داري بهره بردار كه افراد باايمان از دنيا زاد و توشه براي فرداي خود تهيه مي كنند و افراد بي ايمان تنها از آن لذت و كامروايي مي خواهند.

«انه دعا بنيه و بني اخيه فقال: انكم صغار قوم و يوشك ان تكونوا كبار قوم آخرين فتعلموا العلم فمن لم يستطع منكم أن يحفظه فليكتبه و ليضعه في بيته»

روزي حضرت مجتبي فرزندان خود و فرزندان برادر خود را دعوت كرد و به آنان فرمود: همه ي شما كودكان اجتماع امروز هستيد و اميد مي رود كه بزرگان فردا باشيد، داشن بياموزيد و در كسب علم كوشش كنيد و هر كدام كه حافظه ي قوي نداريد و نمي توانيد در مجلس درس، مطالب استاد را ضبط كنيد آنها را بنويسيد و نوشته ها را در منزل نگاهداري نماييد تا در موقع لزوم به آن مراجعه كنيد.

«قال رجل للحسن عليه السلام ان لي ابنة فمن تري أن ازوجها له قال زوجها ممن يتقي الله عزوجل فان احبها اكرمها و ان ابعضها لم يظلمها».(1)


1- الحديث ج1، ص 62.

ص : 21

مردي به حضرت امام حسن عليه السلام عرض كرد دختري دارم، به نظر شما با كه وصلت كنم. فرمود: با كسي كه متقي و باايمان باشد. چه اگر او را دوست بدارد مورد احترامش قرار مي دهد و اگر دشمنش بدارد به وي ستم نمي كند.

«الخير الذي لاشر فيه: الشكر مع النعمة و الصبر علي النازلة».(1)

خيري كه همراهش شر و بدي نيست عبارت است از شكر و سپاس براي نعمت و صبر در برابر بلا يا مصائب.

«مَنْ أَدَامَ الِاخْتِلَافَ إِلَى الْمَسْجِدِ أَصَابَ إِحْدَى ثَمَانٍ آيَةً مُحْكَمَةً وَ أَخاً مُسْتَفَاداً وَ عِلْماً مُسْتَطْرَفاً وَ رَحْمَةً مُنْتَظَرَةً وَ كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَى الْهُدَى أَوْ تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى وَ تَرْكَ الذُّنُوبِ حَيَاءً أَوْ خَشْيَةً».(2)

كسي كه به طور مرتب در رفت و آمد و به مسجد باشد به يكي از هشت نيكي مي رسد. اعتقادات محكم، برادري مفيد، دانشي همه جانبه، رحمت الهي، گفتاري كه او را به هدايت مي رساند يا او را از كار زشتي باز مي دارد. و ترك گناه از روي شرم و حيا، يا از خوف و خشيت خداوند تبارك و تعالي.

ان أبصر الأبصار مانفذ في الخير مذهبه. و أسمع الأسماع ما وعي التذكير و انتفع به. أسلم القلوب ما طهر من الشبهات».(3)

به تحقيق بيناترين ديده ها آن است كه خيربين باشد. و شنواترين گوشها آن است كه پذيراي ماعظ و تذكرات الهي باشد و از آن سود ببرد و قلب سليم قلبي است كه از شبهات پاكيزه باشد.


1- تحف العقول، ص 234.
2- تحق العقول، ص 235.
3- تحف العقول، ص 236.

ص : 22

«اذا لقي أحدكم أخاه فليقبل موضع النور من جبهته».(1)

هر گاه با برادر ديني خود ملاقات كردي محل نور را در پيشاني اش بوسه بزن.

«ما تشاور و قوم الا هدوا الي رشدهم».(2)

ثمره و نتيجه مشاوره هدايت به كمال و رشد است.

جنادة بن أبي أمية گفت:

در آخرين لحظات عمر امام حسن عليه السلام در محضر آن حضرت بودم كه عرض كردم:

«عظني يا ابن رسول الله، قال: نعم استعد لسفرك، و حصل زادك قبل حلول أجلك، و اعلم أنك تطلب الدنيا و الموت و يطلبك و لا تحمل هم يومك الذي لم يأت علي يومك الذي أنت فيه واعلم أنك لا يكسب من المال شيئا فوق قوتك الا كنت فيه خازنا لغيرك» .

اي پسر پيامبر مرا موعظه كن، فرمود: بله (اي جناده) خود را آماده سفر آخرت كن و قبل از رسيدن مرگ، زاد و توشه خود را آماده ساز، و بدان كه تو دنيا را طلب مي كني و مرگ ترا و هيچگاه هم و تلاش خود را مصروف روزي كه هنوز نرسيده نكن و بدان اگر بيش از وقت خود مال اندوزي كني خزينه دار ديگري شده اي.

«و اعلم أن في حلالها حساب و في حرامها عقاب، و في الشبهات عتاب، فأنزل الدنيا بمنزله الميتة، خذ منها ما يكفيك فان كان ذلك حلالا كنت قد زهدت فيها و ان كان حراما لم يكن فيه وزر».(3)

و آگاه باش كه در حلال مال دنيا حساب و در حرام آن


1- تحف العقول، ص 236.
2- تحف العقول، ص 236.
3- بحار ج44، 139.

ص : 23

عقاب است و در شبهات آن عتاب و سرزنش؛ دنيا را همانند مُرداري فرض كن و به اندازه كفايت از آن بهره بگير كه اگر حلال باشد زهد ورزيده اي و اگر حرام باشد، گرفتاري برايت نداشته باشد.

«الحلم كظم الغيظ و ملك النفس».(1)

بردباري عبارت است از فروبردن خشم و تملك نفس.

«أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِدَامَةِ التَّفَكُّرِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ أَبُو كُلِّ خَيْرٍ وَ أُمُّه».(2)

شما را سفارش به تقوي و ترس از خدا مي كنم و نيز سفارش به ادامه ي تفكر در امور، زيرا كه فكر كردن پدر و مادر همه ي خوبيهاست.

از امام حسن عليه السلام سؤال شد كه:

فما المجد؟ قال ان تعطي في الغرم و أن تعفو عن الجرم».(3)

عظمت و بزرگي در چيست؟

فرمود: در هنگام خشم عطا كند و از جرم و خطا درگذرد.

عن الحسن بن علي عليه السلام قال سمعت جدي رسول الله يقول خلقت من نور الله عزوجل و خلق اهل بيتي من نوري.(4)

امام مجتبي عليه السلام فرمود از جدم رسول الله صلي و الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: من از نور خدا خلق شدم و اهل بيت من از من خلق شدند.

العادات قاهرات فمن اعتاد شيئا سره و خلواته فضحه في علانيته و عند الملاء».(5)


1- تحف العقول، ص 225.
2- محموعه ورام،ج1، ص52.
3- تحف، ص 225.
4- بحار ج6،ص75.
5- مجموعه ورام، ج2، ص 113.

ص : 24

عادات نابود كننده هستند، اگر هستند، اگر كسي در پنهاني و خلوت به كار زشتي معتاد شود بالاخره در آشكار و در برابر چشم مردم رسوايش خواهد كرد.

«أحبوا الله فان أطعنا الله فأحبونا و ان عصيناه فأبغضونا. قاله لرجل ممن يغلو فيهم، فقال الرجل: انكم قرابه رسول الله صلي و الله عليه و آله و أهل بيته. فقال: ويحكم لو كان الله نافعا بقرابة منه بغير عمل نفع بذلك من هو أقرب اليه منا العذاب ضعفين، و أرجو أن يؤتي المحسن منا أجره مرتين».(1)

خداوند تبارك و تعالي را دوست بداريد هر گاه خدا را اطاعت كرديد ما را دوست بداريد و اگر معصيت خدا كرديد ما را دشمن بداريد (و سراغ ما نياييد).

مردي كه جزء غاليان بود به محضر امام عليه السلام عرض كرد شما كه وضعتان خوب است. شما فاميل و أقرباي رسول صلي الله عليه و آله هستيد! امام فرمود: واي بر شما اگر بنا بود بدون عمل و زحمت كسي سودي ببرد هر كس از جهت پدر و مادر قرابت نزديكتري داشت سود مي برد در حاليكه قسم به خدا من نگران آن هستم كه گنهكاران ما را خداوند دو عذاب كند و نيكوكاران از ما را دو ثواب و مزد عنايت فرمايد.

سخني پيرامون صلح امام حسن عليه السلام

پس از رحلت رسول خدا صلي و الله عليه و آله دقيقا در همان روزهايي كه منافقين حادثه شرم آورد سقيفه را بوجود آوردند عده اي فرصت طلب به رهبري ابوسفيان تصميم گرفتند كه از آب گل آلود ماهي بگيرند. به همين


1- احقاق الحق، ج 11، ص 231.

ص : 25

مناسبت ابوسفيان چند نفر را تحريك كرد به سراغ ابن عباس رفت و گفت چه نشسته اي كه خلافت و حكومت از بني هاشم بيرون رفت، برخيز تا به خانه علي عليه السلام رفته و با او بيعت كنيم، چون تو عموي پيغمبر هستي و سخن مرا هم قريش مي شنوند و هر كه با ما مخالفت كرد او را مي كشيم.

با اين كيفيت به محضر اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند تا با او بيعت كنند ولي امير المومنين چون مي دانست منظور ابوسفيان ايجاد اختلاف و فساد ميان مسلمانان و بهره برداري براي خود است فرمود:

«ايها الناس شقوا أمواج الفتن بسفن النجاة و عرجوا عن طريق المناخرة، و ضعفوا تيجان المفاخرة، افلح من نهض بجناح او استسلم فأراح، هذا ماء آجن، و لقمة يغص بها آكلها».(1)

اي مردم موجهاي فتنه ها را با كشتيهاي نجات و رستگاري شكافته از آنها عبور كنيد، و از راه مخالفت منحرف گرديد قدم بيرون نهيد و تاج هاي افتخار و بزرگي را از سر به زمين بگذاريد كسي پيروز و رستگار است كه با پر و بال (يار و ياور) قيام كند و راحت و آسوده است آنكه تسليم شده در گوشه اي منزوي گردد (پس اكنون كه ما را ياوري نيست اگر حق خود را مطالبه نماييم) اين مانند آب متعفن بدبو است و لقمه اي است كه در گلوي خورنده ي آن گرفته مي شود.

آري وقتي «ارتد الناس بعد النبي الا سبعة و يا الا ثلاث» بعد از رحلت پيامبر صلي و الله عليه و آله و سلم جز عده ي بسيار قليلي يعني كمتر از انگشتان دست وفادار به سفارشات رسول الله و بيعتشان در روز غدير خم با اميرالمؤمنين باقي ماندند چگونه حضرت امير عليه السلام با دست خالي قيام كند، بيست و پنج سال سكوت و انزواي آن حضرت گواه بر اين است كه نهضت بال و پر مي خواهد.


1- خطبه 5 نهج البلاغه

ص : 26

پس از شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام همان مردم به سراغ امام حسن عليه السلام آمدند؛ مردمي كه در امتحانهاي پي در پي رد شدند و نشان دادند كه اهل دنيا و هم پياله معاويه هستند. صلح امام حسن عليه السلام درست از همان منطق پدر والا مقاش سرچشمه مي گيرد كه «أفلح من نهض بجناح او استسلم فأراح» از آن گذشته اصلا صلح براي حفظ اسلام و مسلمين يك امر تثبيت شده در روش رسول خدا صلي و الله عليه و آله بوده است.

رسول الله صلي و الله عليه و آله در حديبيه كه منزلي بين مكه و مدينه است با كفار قريش صلح كردند و در ضمن معاهده مقرر شد پيغمبر با اصحاب خود به طرف مدينه مراجعت كنند و از اعمال حج و عمره خودداري نمايند. و اگر چنانچه از طرف كفار قريش هم كسي به مدينه رفت و مسلمان شد او را هم به مكه برگرداند، و نيز پيغمبر حق دارد در سال آينده مدت سه روز بدون اسلحه در مكه اقامت نمايد، و همچنين كفار راضي نشدند در اول عهدنامه محمد رسول الله بنويسند و پيغمبر هم دستور داد آن را پاك كنند و محمد بن عبدالله بنويسند.

آيا صلح پيامبر با كفار جز با انگيزه ي سلامت اسلام و مسلمين بود. صلح امام حسن عليه السلام هم با معاويه همين حكم را دارد، حسن بن علي چون يار و ياوري نداشت براي حفظ اسلام و جان اهل بيت و دوستان پدر تن به آن داد.

اهل تاريخ مي نويسد كه چهل هزار نفر با امير المؤمنين عليه السلام بيعت كرده بودند تا جان دارند با معاويه و اهل شام بجنگند. هنگامي كه اميرالمؤمنين در تهيه مقدمات حركت بود ناگهان به شهادت رسيد، پس از شهادت آن حضرت مردم با امام حسن عليه السلام بيعت كردند، در اين هنگام به امام حسن عليه السلام اطلاع دادند كه معاويه با گروهي از اهل شام به طرف عراق حركت كرده است.

ص : 27

حسن بن علي عليه السلام با لشكرياني كه خود را براي حركت به شام آماده كرده بودند از كوفه بيرون شد و خود را براي مقابله با معاويه آماده كرد، حضرت مجتبي عليه السلام ابتدا قيس بن سعد را با دوازده هزار تن به عنوان مقدمه ي لشگر شام فرستاد و خودش هم در مدائن فرود آمد. هنگامي كه امام حسن عليه السلام در مدائن بودند يكي از ميان لشگر فرياد زد قيس بن سعد كشته شد اكنون از هم پراكنده شويد؟!

در اين هنگام مردم متفرق شدند و گروهي هم به طرف خيمه ي امام حسن عليه السلام حمله آوردند و هر چه بود غارت كردند، حتي فرش امام حسن عليه السلام را هم بردند، و يكي از غارت كنندگان خنجري بر ران آن حضرت و در محلي در مدائن منزل كرد.

مردم در همان روزهاي نخستين بعد از شهادت پدر والامقام امام حسن عليه السلام گروه گروه به محضرش شرفياب شدند و با آن حضرت بيعت كردند ولي معاويه فورا جاسوساني به بصره و كوفه فرستاد تا هر چه مي گذرد گزارش كنند و در حكومت امام عليه السلام از داخل دست به خرابكاري بزنند. امام عليه السلام فرمان داد آنان را گرفتند و كشتند و حضرت نامه اي براي معاويه فرستاد كه جاسوسان مي فرستي مثل آنكه با ما سر جنگ داري جنگ نزديك است، منتظر باش انشاء الله و.(1)

در يكي از نامه هايش به معاويه نوشت:

تعجب مي كنم كه قريش بعد از رحلت رسول الله صلي و الله عليه و آله در جانشيني او به ستيزه برخاستند و خود را بر ديگران از عرب فقط به خاطر آنكه از قبيله پيامبرند برتر دانستند ولي قريش در ميان خود به برتري ما تن نداد و حال آنكه ما از آنان به پيامبر نزديكتر و خواستار حق خويش


1- ارشاد مفيد، ص170.

ص : 28

بوديم و حق ما را گرفتند و ما را كنار زدند. ما از جنگ پرهيز كرديم تا دشمنان و دو رويان از اين راه به تخريب اسلام بر نخيزند.

امروز هم از تو در تعجبم كه داوطلب چيزي هستي كه لايق آن نيست؛ نه در دين برتري داري و نه اثر خوبي از خويش به جاي گذارده اي، تو فرزند همان گروهي كه با پيامبر جنگيدند و هم فرزند دشمنترين مردم قريش نسبت به پيامبر. ولي بدان كه جزاي رفتارت با خداوند است و بالاخره خواهي ديد كه سرانجام پيروزي از آن چه كسي است. قسم به خدا، چيزي نخواهد گذشت كه عمرت پايان مي يابد و به ديدار خدا خواهي رفت و سزاي اعمالت را خواهي ديد.

علي عليه السلام رفت، مسلمانان با من بيعت كردند، از خدا خواستارم كه در دنيا چيزي مرا ندهد كه از آن كمبودي در امر ديگرم (جهان آخرت) بوجود آيد.

آنچه مرا بر آن داشت تا اين نامه را به تو بنويسم اين است كه بين خود و خداوند عذري داشته باشم. اگر تو نيز مثل ساير مسلمين اين امر را بپذيري به مصلحت اسلام است و تو خود نيز بهره اي بيشتر خواهي داشت. باطل را دنبال مكن، تو نيز چون ديگران با من بيعت كن!

معاويه در پاسخ حضرت نوشت:

حال من و تو همانند حال گذشتگان شما خاندان با ابوبكر است، يعني همان گونه كه ابوبكر به بهانه ي تجربه بيشتر مقام خلافت را از علي علي عليه السلام گرفت من نيز خود را از تو سزاواتر مي بينم.

معاويه، نه تنها با بيعت با امام حسن عليه السلام مخالفت كرد بلكه درصدد از ميان برداشتن اما برآمد، بعضي را پنهاني مي فرستاد تا آن حضرت را به شهادت رسانند. از اين رو امام عليه السلام در زير پيراهن، زره مي پوشيد و بي زره به نماز نمي رفت به همين جهت يك روز كه يكي از اين مأموران مخفي

ص : 29

معاويه به سوي امام تير افكند به آن بزرگوار صدمه اي وارد نشد.(1)

معاويه به بهانه ي از بين بردن اختلاف و اغتشاش عده اي از سربازان خود را بسيج كرد تا براي جنگ با امام به عراق روند.

امام عليه السلام نيز به حُجْرِ بنِ عَدِي كندي دستور داد تا فرمانداران و نيز مردم را براي جنگ آماده سازد.

منادي در كوچه هاي كوفه، فرياد مي زد «الصلوة» مردم هم در مسجد جمع شدند. امام عليه السلام به منبر رفت و فرمود: معاويه به جنگ شما آمده، شما نيز به اردوگاه نخيله برويد …!

همه ساكت ماندند.

عدي، فرزند حاتم طائي از جا برخاست و گفت كه اي مردم: من پسر حاتم طائي هستم سبحان الله اين سكوت مرگبار چيست كه شما را فراگرفته است؟ چرا به امام و پسر پيغمبر جواب نمي دهيد، از غضب خدا بترسيد آيا شما از ننگ باك نداريد.

آنگاه رو به امام كرد و گفت: گفتار شما را شنيديم و با جان و دل به فرمانيم.

جمعي آمده شدند، امام عليه السلام از آن جمع سپاهياني را به فرماندهي حكم به شهر انبار فرستاد، ولي به محض رسيدن به جبهه حكم با معاويه ساخت و به همين ترتيب فرمانده بعدي عبيدالله بن عباس را با 12 هزار نفر به جبهه فرستاد. معاويه با وعده يك ميليون درهم او را فريفت و او هم شبانه با گروهي از دوستان خود به سوي معاويه گريخت. صبح فردا سپاه بي سرپرست ماند.(2)

آري ياران امام عليه السلام از هر سو پراكنده شدند و ديگر به هيچ وجه ادامه ي جنگ به سود شيعيان و حتي اسلام نبود. چرا كه معاويه اگر به وسيله ي


1- بحار ج44، ص 33.
2- ارشاد مفيد ص 172.

ص : 30

جنگ، رسما پيروز مي شد، هم اساس اسلام را از هم مي پاشيد و هم دودمان همه شيعيان و مسلمانان راستين را از زمين بر مي چيد.

پس ناگزيز، امام با شرايطي بسيار سخت تن به صلح داد.

شرايط صلحنامه:

1 - معاويه بايد به كتاب خدا و سنت رسول الله صلي و الله عليه و آله عمل كند.

2- معاويه نبايد بعد از خودش كسي را به عنوان خليفه معرفي كند و بايد اختيار تعيين خليفه به مسلمين واگذار شود.

3 - مردم در هر جا هستند آزاد باشند و كسي از كارگزاران معاويه به جان و مال و ناموس آنان تجاوز نكند.

4 - اصحاب علي بن ابيطالب عليه السلام و شيعيان او مورد اذيت و آزار قرار نگيرند و جان و مال و زنان و فرزندان آنها از تجاوز مصون باشند.

5 - معاويه حق ندارد نسبت به حسن و حسين و ساير فرزندان علي و خويشاوندان او نظر سوئي ابراز كند و بايد آشكارا و در نهان از تحريكات بر ضد آنها خودداري نمايد.

6 - معاويه بايد اين پيمانها را محترم بشمارد و آنها را مورد عمل قرار دهد و عهد و ميثاق با پروردگار را فراموش نكند و خداوند را حاضر و ناظر بداند.

7 - بيت المال كوفه و خراج «دارابگرد» در منطقه ي فارس در اختيار حسن بن علي باشد و او مختار است بين يتيمان جنگ جمل و صفين تقسيم كند.

8 - امام عليه السلام معاويه را اميرالمؤمنين نمي خواند.

9 - معاويه نبايد علي بن ابيطالب عليه السلام را سب و ناسزا گويد.

معاويه همه شرايط را پذيرفت جز شرط آخر را و حاضر نشد دست از سب و شتم علي عليه السلام بردارد فقط راضي شد كه هرگاه امام حسن عليه السلام در

ص : 31

مجلس حاضر است از سب و ناسزاگوئي نسبت به علي عليه السلام خودداري كند.(1)

همينكه امام مجتبي عليه السلام صلح را پذيرفت عده اي به عنوان اعتراض و سرزنش حضرت به حضورش رسيدند.

امام عليه السلام فرمود: نمي دانيد كه من براي شما چه عملي انجام داده ام قسم به خدا كه آنچه من كرده ام از براي شيعيان بهتر است از آنچه آفتاب بر آن طلوع مي كند.

«ألا تعلمون اني امامكم و مفترض الطاعة عليكم و احد سيدي شباب أهل الجنة بنص من رسول الله علي» .

آيا نمي دانيد كه من واجب الاطاعة شمايم و يكي از بهترين جوانان بهشتم به نص حضرت رسالت صلي الله عليه و آله و سلم. گفتند: بلي پس فرمود: آيا نمي دانيد كه آنچه خضر كرد موجب غضب حضرت موسي شد، چون وجه حكمت بر او مخفي بود و آنچه خضر كرده بود نزد حق تعالي عين حكمت و صواب بود، آيا نمي دانيد كه هيچيك از ما نيست مگر آنكه در گردن او بيعتي از خليفه ستمكاري كه در زمان اوست واقع مي شود مگر قائم ما عليه السلام كه حضرت عيسي عليه السلام در پشت سر او نماز خواهد خواند.(2)

چند روز پس از قرارداد صلح امام عليه السلام به منبر رفت و بعد از حمد و ثناي الهي فرمود: اي مردم، معاويه خيال مي كند كه من او را براي خلافت سزاوارتر مي دانم و براي خود صلاحيتي در آن نمي بينم!، معاويه خيال خامي كرده است. من در كتاب خدا و بر زبان پيامبر خدا، بيشتر از مردم بر آنان اختيار دارم. به خدا سوگند، كه اگر مردم با من بيعت كنند و مرا اطاعت و ياري نمايند، آسمان قطره هايش را و زمين بركتش را بر آنان ارزاني مي دارد، و تو اي معاويه در آن (خلافت) طمع نمي كني!!

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده است: هر گاه اختيار امتي را كسي بدست بگيرد كه


1- بحار ج43، ص 65-44.
2- احتجاج طبرسي ج2، ص 9.

ص : 32

عالمتر از او در ميان آنان باشد، امور آنان رو به عقب خواهد رفت، تا همچون گوساله پرستان (بني اسرائيل) شوند. بني اسرائيل هارون را رها كردند و اطراف گوساله را گرفتند در حاليكه مي دانستند هارون جانشين موسي است اين امت هم علي را رها كردند در حالي كه از پيامبر صلي و الله و آله و سلم شنيده بودند كه به علي عليه السلام مي فرمود: «تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسي هستي مگر از جهت پيامبري، كه پيامبري بعد از من نيست» .

پيامبر صلي و الله و آله و سلم هم از قومش به غار فرار كرد در حاليكه آنان را به سوي خدا مي خواند، اگر ياراني بر عليه آنان مي يافت از آنان فرار نمي كرد. من نيز اگر ياراني مي يافتم با تو اي معاويه بيعت نمي كردم.

خداوند براي هارون راه نجاتي قرار داد هنگامي كه او را تضعيف كردند و نزديك بود او را بكشند و ياري پيدا نكرد.

پيامبر را نيز هنگامي كه ياري نيافت راه نجات داد كه به غار رفت. من و پدرم نيز وقتي امت ما را رها كنند و با غير ما بيعت نمايند و ياري پيدا نكنيم راه نجاتي از جانب پروردگار خويش خواهيم داشت و اينها سنتها و مثال هايي است كه ما امامان مردم، يكي از ديگري مي آموزيم. اي مردم، اگر ما بين مشرق و مغرب عالم را بگردند جز من و برادرم كسي را فرزند پيامبر نخواهيد يافت!.(1)

اما معاويه پس از اين به شروط قرار داد صلح عمل نكرد، ابتدا كتاب خدا و سنت رسول الله صلي و الله و آله و سلم را ترك كرد و بعد يكي پس از ديگري پيمانها را شكست. فرزند شرابخوارش را براي خلافت معرفي كرد، اميرالمؤمنين علي عليه السلام را حتي در حضورامام حسن عليه السلام ناسزا گفت.

مروان حكم را در مدينه حاكم ساخت و او را بر حسنين عليه السلام مسلط


1- احتجاج ج2، ص 8.

ص : 33

نمود و او هم هر چه دلش خواست به آن دو بزرگوار جسارت نمود و سپس امام مجتبي را مسموم نمود و شهيد كرد و حتي از پرداخت خراج دارابگرد فارس هم خودداري نمود و اهل بصره را وادار كرد تا از پرداخت خراج به امام عليه السلام خودداري كنند. يك روز معاويه براي خواندن خطبه وارد كوفه شد و بين صحبتهايش گفت: اي مردم كوفه من براي اين با شما جنگ نكردم تا نماز بخوانيد و يا روزه بگيريد و يا زكوة بدهيد و يا اينكه حج بجا آورديد زيرا من مي دانم كه شما اين اعمال را بجا مي آوريد، علت جنگيدن من با شما براي اين بود كه بر شما رياست و امارت داشته باشيم!! اكنون به اين مقصود خود رسيده ام و شما هم از اين جريان ناراحت شده ايد، هر خوني كه در اين راه ريخته شد و هر مالي كه غارت گرديد و آسيب ديده از بين رفت و ديگر قابل جبران نيست اكنون من به هيچ يك از شروط اين عهدنامه عمل نخواهم كرد و آن را زير پاي خود خواهم افكند.

معاويه از اين پس مشغول به سركوب مخالفان شد. مغيره بن شعبه بااطلاع شد كه شخصي به نام معين بن عبدالله و عده اي از دوستان او حاضر به بيعت با معاويه نيستند، مغيره همه آنها را دستگير كرد و به معاويه نوشت با آنها چه كنم معاويه دستور داد اگر معين به خلافت ما اقرار كرد او را آزاد كن مغيره، معين را حاضر كرد و گفت: اينك شهادت بده و اقرار كن، معاويه اميرالمؤمنين است، معين گفت: «أشهد أن الله عزوجل حق و ان الساعة آتيه لاريب فيها و أن الله يبعث من في القبور»

مغيره دستور داد فورا معين بن عبدالله را گردن زدند.

عبدالرحمن مي گويد با پدرم نزد معاويه بوديم معاويه رو به پدرم كرد و گفت: برايم حديث بخوان. پدرم گفت: از حضرت رسول صلي و الله و آله و سلم شنيدم كه فرمود: دوران خلافتت سي سال بيشتر نخواهد بود، سپس زمان سلطنت

ص : 34

خواهد رسيد،

عبدالرحمان گفت: معاويه دستور داد ما را با لگد و مشت از مجلس بيرون كردند.

معاويه را بهتر بشناسيم

اميرالمؤمنين علي عليه السلام در نامه خود به زياد بن أبيه نوشت:

«ان معاويه كالشيطان الرجيم يأتي المرء من بين يديه و من خلفه عن يميينه و عن شماله فاحذره ثم احذره ثم احذره والسلام».(1)

معاويه همانند شيطان رانده شده است از چهار طرف انسان وسوسه مي كند. آنگاه سه بار فرمود پس از او دوري كن والسلام.

درباره معاويه گفته اند كه چهار خصلت داشت كه اگر يكي از آنها در شخصي باشد او را نابود مي كند.

1 - با شمشير به ملت اسلام حمله كرد و با حيله و نيرنگ خلافت را در دست گرفت

2 - جانشين خود را كسي قرار داد كه همواره شرابخوار و مست بود، لباسهاي حرير مي پوشيد و با ساز و رقص و آواز دمساز بود.

3 - تغيير و تبديل حلال و حرام خدا مي كرد و بدعت در دين مي گذاشت.

4 - كشتن اولياء و دوستان خداوند تبارك و تعالي و اهل بيت عصمت و طهارت مثل حُجْرِ بنِ عَدِي و يارانش.

قبل از اينكه جنايات معاويه را تشريح كنيم، لازم است از بزرگترين و مهمترين جنايات و كفر او كه عبارت بود از قيام و كشيدن شمشير بر رخ امام راستين مولا اميرالمؤمنين علي عليه السلام شروع كنيم:


1- شرح ابن أبي الحديد، ج 4، ص 68.

ص : 35

معاويه با شخصي از در دشمني و مخالفت وارد شد كه رسول الله صلي و الله و آله و سلم درباره اش فرمود:

«فان أحببت أن تلقي الله و هو عنك راض فارض عليا فان رضاه رضا الله و غضبه غضب الله.»(1).

اگر دوست داري كه فرداي قيامت خداوند را ملاقات كني در حاليكه از تو راضي باشد پس علي ابن ابيطالب (عليه السلام) را راضي كن كه رضايت او رضايت خداست و غضب و خشم او غضب خدا مي باشد.

معاويه ياغي بود يعني كسي كه از سر ظلم و سركشي در برابر امام عادل بايستد و اعلان جنگ كند.

پس از قتل عثمان مردم با اميرالمؤمنين علي عليه السلام بيعت كردند در ميان بيعت كنندگان مهاجر و انصار كه اهل مكه و مدينه بودند وجود داشتند. امام معاويه مانع مردم شام براي بيعت كردن شد و حتي نماينده و قاصد علي عليه السلام را در شام نگه داشت تا موقعي كه جنگ جمل تمام شد.

پس از جنگ جمل معاويه مردم شام را گول زد و گفت علي عليه السلام عثمان را كشته است و ما بايد انتقام خون عثمان را از وي بگيريم و براي اينكه مردم را فريب دهد چند نفر شاهد هم حاضر كرد. پيراهن خونين عثمان را هم به مردم نشان داد.

علي عليه السلام با لشكر عراق به طرف شام حركت كرد، معاويه هم با لشكر شام به طرف عراق حركت نمود و در صفين به هم رسيدند. در اين جنگ در حدود هفتاد هزار نفر كشته شدند كه پنجاه هزار از شاميان و بيست هزار از اهل عراق بودند.

معاويه در صفين به انواع حيله ها و فريب ها متمسك شده كه همگي


1- ينابيع المودة ج2، ص 70.

ص : 36

حكايت از خبث سريره و باطن آلوده ي او مي كند. از قبيل زدن قرآن بر بالاي نيزه ها و مسأله ي حكم قرار دادن ابوموسي أشعري و دادن قدرت به عمرو بن عاص بود.

امير المومنين علي عليه السلام در يكي از نامه هايش به معاويه نوشت: اي معاويه چرا اين اندازه در پيروي از هواي نفس و متابعت از بدعت حريص هستي، و دنبال اميال نفساني مي روي و خود را در حيرت گرفتار ساخته اي، اكنون حقايق و واقعيات را ضايع ساختي و عهد و پيمان ها را نقض كردي. خداوند از اين عهود و ميثاق مؤاخذه خواهد كرد و با بندگانش احتجاج خواهد نمود اينك اصرار داري كه قتله عثمان را تحويل بگيري، وليكن در زماني مطالبه خون عثمان را مي كني كه نفع آن عايد خودت مي شود، اگر واقعا قصد داشتي از وي ياري كني مي بايست در هنگامي از وي ياري مي كردي كه نفعي عايد وي مي شد.

در نامه اي ديگر امام علي عليه السلام نوشت: تو گروهي از مردم را با مكر و فريب دنبالت روان ساخته اي، و آنان را در درياي جهالت خود فرو برده اي، ظلمت هاي جهل و ناداني آنان را فراگرفته، و شبهه ها و اشتباه كاري ها آنها را احاطه كرده، و در نتيجه مردم از راه راست منحرف شده اند و به قهقراء برگشته اند. مردم بار ديگر اخلاق دوران جاهليت را پيش گرفته و به حسب و نسب توجه دارند و به گذشتگان خود رو آوردند.

اكنون گروهي از اهل فهم و خرد و بينش هستند چون از نيت تو مطلع شده اند و حقيقت امر را فهميده اند از پيرامونت متفرق شده اند و به طرف پروردگار رو آورده اند، زيرا آنان دانستند كه تو آنها را از جاده حق و حقيقت منحرف ساخته اي و بر طريق دشواري كه نجات از آن مشكل است راهنمايي مي كني. اينك اي معاويه از خداوند درباره ي خودت بترس و افسار شيطان را از گردنت بيرون كن، زيرا دنيا بزودي تو را رها مي كند و

ص : 37

آخرت در انتظار تو مي باشد.

يكي از جنايات معاويه، غصب خلافت و تشكيل حكومت سلطنتي بود. ابتدا مردم شام را فريب داد و بعد مردم ساير شهرها را، عده اي اطراف او را گرفته بودند كه خير را از شر تشخيص نمي دادند. و خود در ميان مردم شايع كرده بود كه من با پيغمبر قرابت دارم و از همگان به وي نزديكتر هستم و از همه بدتر اقدام به گرفتن بيعت براي فرزندش نمود و در واقع خلافت را به سلطنت تبديل كرد.

باز از جنايات معاويه، مسلط كردن عمرو بن عاص نيرنگ باز بر مردم مصر بود. معاويه با عمرو بن عاص قرار بسته بود از هيچ خيانتي فروگذار نباشد، او هم به وعده خود عمل كرد.

معاويه مي دانست اگر عمروعاص با وي بيعت نكند وي نخواهد توانست به آرزوي خود برسد، و لذا گفت: اي عمرو از من متابعت كن، عمرو گفت: چرا از تو متابعت كنم؟ گفت: براي آخرت. عمرو گفت: به خداوند سوگند در نزد تو آخرتي نيست!

اما اگر براي دنيا بخواهي با شما خواهم بود به اين شرط كه در دنياي تو شركت داشته باشم، معاويه گفت: مانعي ندارد و تو را شركت مي دهم، گفت: پس اكنون حكم ولايت مصر و اطرافش را براي من بنويس. معاويه حكم امارت مصر را براي او نوشت و در پايان اضافه كرد كه عمرو بايد از اوامر ما اطاعت كند و به سخنان ما گوش دهد عمرو گفت: بنويس كه اطاعت او از ما اين شرط را باطل نمي سازد. معاويه گفت: ديگر اين شرط لازم نيست، عمرو گفت: بايد همين را بنويسي، معاويه مجبور شد و اين شرط را اضافه كرد. عتبه بن أبوسفيان مي گويد: من بر معاويه وارد شدم ديدم با عمرو سخن مي گويد، عمرو به او مي گفت: من در برابر حكومت مصر دينم را به تو فروختم. عتبه گفت: دين اين مرد ارزش دارد زيرا وي از اصحاب

ص : 38

محمد صلي و الله و آله و سلم است.

قرآن درباره ي چنين افرادي مي فرمايد:

«من كان يريد الحيوة الدنيا و زينتها نوف اليهم أعمالهم فيها و هم فيها لايبخسون، اولئك الذين ليست لهم في الآخرة الا النار و حبط ما صنعوا فيها و باطل ما كانوا يعلمون.»(1).

افرادي كه طالب دنيا و زينت او باشند ما به اندازه ي عمل آنان در دنيا به آنها پاداش خواهيم داد و ضرر و زياني متوجه آن افراد نخواهد شد، اين گونه مردم كه فقط طالب دنيا و ظواهر آن هستند در آخرت جز آتش سوزان جايي ندارند و اعمال دنياي آنها به آنان سودي نخواهد رسانيد، همه اعمال اين افراد باطل است و نمي توانند از اعمال خود استفاده كنند.

يكي از جنايات معاويه ي طغيانگر كشتن حُجْرِ بنِ عَدِي و ياران اوست.

معاويه فرمان داد حُجْرِ بنِ عَدِي را باتفاق يارانش در «مرج عذراء» بكشند، گويا معاويه اين آيه ي شريفه را نخوانده بود كه:

«و من يقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فيها و غضب الله عليه و لعنه و أعد له عذابا عظيما».(2)

هر كس مؤمني را از روي عمد بكشد پاداش و جزاي وي دوزخ است و او همواره در عذاب جهنم خواهد بود، پروردگار بر او خشم خواهد كرد و او را لعن خواهد نمود و براي وي عذابي بزرگ مهيا خواهد ساخت.

معاويه حجر و ياران او را كه عبارت بودند از: شريك بن شداد حضرمي، صفي بن فسيل شيباني، قبيصة بن ضبيعة عبسي، محرزبن شهاب سعدي


1- هود 16
2- نساء 93.

ص : 39

تميمي، كدام بن حيان عنزي و عبدالرحمان بن عنزي را به قتل رساند و اين شخص اخير را زياد بن ابيه زنده زير خاك كرد.

حُجْرِ بنِ عَدِي از فضلاء صحابه به شمار مي رفت. با اينكه از نظر سن كوچك و ليكن از بزرگان محسوب مي شد. زياد بن ابيه، حجر و يارانش را دستگير كرد و وضع آنها را به معاويه خبر داد. معاويه براي زياد نوشت حجر را به شام بفرست، زياد هم حجر را با وائل بن حجر حضرمي و دوازده نفر ديگر كه همگان را در آهن بسته بودند به طرف شام روانه كرد. معاويه شش نفر را به قتل رسانيد و ششش نفر ديگر را هم زنده نگه داشت و حجر يكي از كشته شدگان بود.

در هنگام كشتن آن بزرگواران، جلادان معاويه به آنها گفتند:

مأموريت داريم به شما پيشنهاد كنيم كه يا از علي عليه السلام برائت جوييد و به او ناسزا گوييد كه در اين صورت با شما كاري نداريم و اگر چنانچه به اين پيشنهاد رضايت نداديد براي كشته شدن خود را آماده كنيد، گفتند: ما به اين پيشنهاد عمل نمي كنيم، پس از اين دستور دادن چند قبر حفر كردند و كفن ها را هم حاضر ساختند.

حجر و ياران او شب را تا صبح به خواندن نماز پرداختند، هنگامي كه صبح شد آنها را حاضر كردند تا همگان را بكشند، حجر گفت: اجازه بدهيد من وضو بگيرم و نماز بخوانم، زيرا من هرگاه وضو گرفته ام دنبال آن نماز خوانده ام و اگر چه چنانچه مي دانستم شما خيال نمي كنيد كه نماز خواندن من براي ترس از مرگ است نماز زياد مي خواندم، بالاخره حجر را با پنج نفر ديگر كشتند.

وقتي معاويه به مقصود خود رسيد توسط عمال و كارگزاران خود به جان مردم افتاد و اشخاصي از قبيل مغيرة بن شعبه، زياد بن سميه، سمرة بن جندب، عمرو بن عاص، مسلم بن عقبة، عبيدالله بن زياد را بر

ص : 40

مسلمانان مسلط نمود.

معاويه به حكام خود بخشنامه صادر كرد كه بنگريد هر كس از دوستان علي و اهل بيت او وجود دارد نام او را از دفتر كارمندان دولتي حذف كنيد و حقوق و مزايايش را قطع نماييد.

و به دنبال آن بخشنامه ي ديگري فرستاد و گفت: هر كس متهم به دوستي اين خانواده است خانه اش را خراب كنيد و آنان را مورد عقوبت و خواري قرار دهيد و ذليل و ناتوان سازيد.

شيعيان اميرالمؤمنين عليه السلام در بلاي شديدي گرفتار شدند و زندگي بر آنان بسيار سخت شده كار به جايي رسيد كه حتي شيعيان نسبت به خدمتكاران خود ظنين بودند و هر گاه اراده مي كردند مطلبي با آنان بگويند عهد و پيمان هاي شديدي از آنها مي گرفتند و سپس مقصود خود در ميان مي گذاشتند.

يكي از ستمهاي معاويه ي طاغي دستور سب حضرت مولا اميرالمؤمنين علي عليه السلام بود. گاهي در پايان خطبه خود مي گفت: خدايا ابوتراب از دين تو برگشت و راه تو را مسدود ساخت، اينك او را از رحمت خود دور ساز و عذاب دردناكي به او برسان!

آنگاه به تمام شهرها و روستاها دستور داد تا اين كلمات را بالاي منابر بگويند و تا زمان عمر بن عبدالعزيز اين كلمات را بالاي منابر مي گفتند. گروهي از بني اميه گفتند: تو كه اكنون به آرزوي خود رسيده اي ديگر دست از اين عمل بردار، معاويه گفت: من دست از اين عمل بر نخواهم داشت تا آنگاه كه كودكان با اين عقيده بزرگ شوند، جوانان پير گردند و ديگر كسي پيدا نشود براي علي فضايلي ذكر كند و از اهل بيت او تجليل و تكريم كند.

بخشنامه اي براي عمال و حكام خود صادر كرد و گفت: از ذمه من بري

ص : 41

است كسي كه درباره ي ابوتراب فضيلتي نقل كند و يا از اهل بيت او تجليل نمايد، پس از اين دستور، در شهرها و قراء و قصبات خطباء در منابر خود علي و اهل بيت او را سب كردند و از آنان برائت حاصل نمودند.

از همه جا بيشتر اهل كوفه را تحت فشار قرار دادند زيرا شيعيان علي در اين شهر زياد بودند. معاويه زياد بن سميه را بر كوفه و بصره حكومت داد و او چون قبلا از طرفداران علي عليه السلام بود لذا شيعيان را بخوبي مي شناخت و از حالات و خصوصيات آنان آگاه بود. وي بر كوفيان و اهل عراق سخت گرفت و آنان را از اطراف حاضر ساخت و دست و پاهاي آنها را بريد و بر شاخه هاي درخت نصب كرد و چشمهاي عده اي را كور ساخت، و همگان را از عراق تبعيد كرد و ديگر كسي از معروفين شيعه در آنجا نماند.(1)

معاويه در اسلام بدعت هايي گذاشت و مسائل تازه اي را در دين پديد آورد كه در آنها مخالفت با شرع مقدس روشن است و اينك چند مورد از آنها ذكر مي شود.

1 - معاويه اولين فردي است كه پسرش را وليعهد قرار داد و پس از وي خلفاء به اين روش عمل كردند.

2 - او اول كسي است كه در مساجد قصر بنا كرد.

3 - وي اولين فردي است كه مسلمانان را دست بسته كشت.

4 - او اولين فردي است كه بالاي سرش نگهبان قرار داد.

5 - او اول كسي است كه در اسلام مانند سلاطين حكومت مي كرد و براي خود دربار درست نمود.

6 - او اول كسي است كه در اسلام حد را از افراد مورد استحقاق ساقط كرد.


1- معاويه و تاريخ ص 132.

ص : 42

7 -اول كسي است كه خطبه ي عيد را قبل از نماز قرائت نمود.

8 - اول فردي است كه بسم الله را در نماز آهسته خواند و آن را بدعت گذاشت.

شهادت امام عليه السلام

مشهور آن است كه شهادت امام مظلوم عليه السلام در روز بيست هشتم ماه صفر سال پنجاهم هجري اتفاق افتاد.

شيخ مفيد رضوان الله عليه نقل كرده كه چون قرار صلح بين امام عليه السلام و معاويه برقرار شد، امام عليه السلام به مدينه رفتند و گوشه اي را اختيار كردند و منتظر فرمان پروردگار گرديدند. پس از گذشت ده سال معاويه تصميم گرفت براي فرزندش يزيد بيعت بگيرد و چون اين خلاف شرايط صلحنامه و معاهده بود و از طرفي در اين مدت ده سال مردم به امام حسن عليه السلام بيشتر گرويدند و اظهار علاقه كردند، به همين جهت تصميم گرفت امام عليه السلام را به شهادت برساند تا با خاطري آسوده وليعهد خويش را معرفي كند.

براي پادشاه روم مبلغ صدهزار درهم فرستاد و درخواست زهري نمود تا توسط جعده دختر اشعث ابن قيس امام عليه السلام را به شهادت برساند و خود ضامن شد كه اگر جعده آن حضرت را مسموم كند او را به عقد يزيد پسرش درخواهد آورد. جعده به طمع رسيدن به مال و دنيا و همسري با يزيد امام عليه السلام را مسموم نمود.(1)

مردي به حضرت امام حسن عليه السلام رسيد و گفت:

«يابن رسول الله اذللت رقابنا و جعلتنا معشر الشيعة عبيدا، ما بقي معك رجل» .


1- ارشاد مفيد ص 174.

ص : 43

پسر پيامبر ما را ذليل كردي و ما شيعيان را غلاميان بني اميه گردانيدي.

حضرت فرمود: به چه سبب. گفت: چونكه خلافت را به معاويه واگذار كردي. امام فرمود: به خدا سوگند كه ياوري نيافتم و اگر ياري پيدا مي كردم شب و روز با او جنگ مي كردم تا خدا ميان من و او حكم كند وليكن شناختم كه اهل كوفه بي وفا و در امتحان درست نبودند. زبانشان با من است ولي دلهايشان با بني اميه است.

«قال و هو يكلمني اذا تنخع الدم، فدعا بطست فحمل من بين يديه ملي ء مما خرج من جوفه ما الدم»

آن مرد گفت: آن حضرت سخن مي گفت كه ناگاه خون از حلق مباركش فروريخت طشتي طلب كرد و در زير آن خونها گذاشت و پيوسته خون از حلق شريفش مي آمد تا آن طشت مملو از خون شد.

رواي گفت: عرض كردم اي پسر رسول خدا چرا چنين شده؟ فرمود: معاويه زهري فرستاده بود و به خورد من داده اند. گفتم: چرا مداوا نمي كني. حضرت فرمود: كه دو مرتبه ديگر مرا زهر داده اند و مداوا شده، اين بار قابل معالجه و دوا نيست.(1)


1- احتجاج طبرسي ج2، ص 12.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109